سینما بهعنوان هنری وسوسهانگیز و جذاب و رنگین طرفداران وسیعی دارد، که فعالان و اصحاب آن از میان همه طبقهها و قشرهای اجتماعی، باسواد و کمسواد، برخاستهاند. انگیزه کسانی که به این هنر-چه بهعنوان بیننده و چه بهعنوان فعال حرفهای- جلب شده و میشوند بسیار متنوع است. در طول هفتهشت دهه گذشته نمایشنامهنویسها، نویسندگان، شاعران، نقاشان، مترجمان و محققانی به سینما-بهعنوان فیلمنامهنویس، کارگردان، بازیگر و منتقد- رو آوردهاند. عدهای بهعنوان مشفق و مُشار، عدهای از سرِ ذوق یا حرفه و عدهای در پی ارضای احساسات یا بهدنبال نام و ننگ و انگیزههای دیگر. کسانی که از میان این جمعِ ناهمگون تابع جریان عمومی سینمای ایران نشده و عنان از کف نداده و خود را نباخته باشند بسیار اندکاند؛ و کسانی که از مسخ کارِ خود و دلزده از این رویآوردن سخن به اعتراض گشودهاند کم نیستند. البته تعدادی هم بودهاند که هویت هنری و رأی خود را در این حرفه تاثیر دادهاند. با وجود اینها، یک نکته کاملاً محرز است: رویآوردن و اعتنای فعالان هنر وادبیات به سینما، اگرچه تماماً به اقتضای الزامات هنری نبوده، بهطور قطع موجب افزایش اعتبار سینما و تمایل به نوآوری و آزمون تجربههای تازه شده است. این گفتوگوی کوتاه پرسش و پاسخ کوتاهی است در این باب.
***
*با توجه به اینکه از نظر تاریخی بین زمان ورود سینما به ایران و گرایش نویسندگان ادبی ایرانی به نوشتن داستان مدرن یک همزمانی وجود دارد، و با توجه به این همزمانی و وامگرفتن سینما از ادبیات داستانی نسبت این دو با هم در نسل اول و دوم سینماگران و نویسندگان ادبیات چگونه تعریف میشود؟
بیتردید ادبیات تاثیرهای فراوانی بر سینما گذاشته است؛ چه با داستانهایی که به سینما وام داده و چه با اصول و شگردهای داستاننویسی و گفتوگو و شخصیتپردازی. در این باره تاکنون بحثهای کمابیش مفصل و پُردامنهای درگرفته، اما در باب تاثیرِ شگرفی که سینما، یا دستکم فن تدوین یا بُرش فیلم و تقدم و تاخر نماها یا زمان، بر کارِ نویسندگان ادبی داشته بحث جامعی صورت نگرفته است. گروهی از پژوهندگان ادبی و سینمایی بر این نظرند که اگر تاثیر سینما بر ادبیات نبود پارهای داستانها، که به لحاظ صناعتی نام و اعتباری برای نویسندگانشان آوردهاند، هرگز نوشته نمیشدند، یا به آن کیفیت از کار درنمیآمدند. ارجاع پیدرپی از یک واقعه به واقعهای دیگر، تلفیق وقایع و شکستن سیرِ خطی زمان و تداخل آن از نتایج تکامل تدوین فیلم است. بهطور قطع یکی از دلایل علاقهمندشدن گروهی از نویسندگان پُرآوازه به سینما، بهعنوان بیننده یا فیلمنامهنویس، کشف موضوع و معنای پیوند زاویه دید در سینما و ادبیات و تعمق در این باره بوده است. میتوان دریافت که آنچه از سینما برای گروه بزرگ نویسندگان مهم بوده، بُرشهای سریع از یک نما به نمای دیگر و بازگشتهای پیدرپی از حال به گذشته و بالعکس است. این موضوعی است که خیلی سال پیش لو تولستوی نیز به آن اشاره کرده بود. او گفته بود سینما در زندگی نویسندگان انقلابی بهراه خواهد انداخت، و وسیلهای خواهد شد برای حملۀ مستقیم به شیوههای قدیمی نویسندگی؛ و نتیجه گرفته بود که تعویض سریع صحنهها خیلی نافذتر از آن نثر سنگین و کشداری است که نویسندگان همدورۀ او داشتند. از نظر او، سینما به زندگی نزدیکتر است، یا میتواند نزدیکتر باشد. از نسل متقدم نویسندگان ما هدایت، جمالزاده، آلاحمد، گلستان، چوبک، ساعدی، و از نسلهای بعدی گلشیری، ابراهیمی و دولتآبادی با سینما محشور بودهاند، یا دستکم بیارتباط و ناآشنا نبودهاند، و این آشنایی در صناعت داستانهایشان تاثیر آشکاری گذاشته است. امروزه دیگر کمتر کسی است که از تاثیر سینمای اکسپرسیونیستی آلمان بر داستانهای هدایت، بهویژه «بوف کور»، اطلاع نداشته باشد. البته از تاثیر ادبیات قدیم و کهن بر سینمای ایران هم بهتفصیل میتوان سخن گفت که بارزترین نمونهاش فیلمهای شادروان علی حاتمی است؛ یا شیوههایی که الگوی فیلمنامهنویسهای متقدم سینما در نوشتن فیلمنامههای اولیۀ سینمای ایران بود.