خاطرات و زمان در ادبیات به شکلهای گونهگون درمیآیند:
گاه مانند خاطره بازگشت به کودکی و نوجوانی و حتی جوانی، در همگان مشترک است؛ مانند شعرِ «بعد از تو» فروغ فرخزاد: «ای هفتسالگی/ ای لحظههای شگفت عزیمت/ بعد از تو هر چه رفت، در انبوهی از جنون و جهالت رفت» یا شعر «کسی که مثل هیچ کس نیست». بزرگ که میشویم، واقعیت را میشناسیم و میفهمیم چقدر به گفته ویرجینیا وولف «کثافت» است، و «در جستجوی زمان از دست رفته»ایم. حسرت میخوریم، «یاد باد آن روزگاران یاد باد». آنقدر این حسرت در دورههای زندگی ما و پیشینگان وجود دارد که نمیتوان فهمید چه دورهای خوب بوده است. حتی نوستالژیِ دوران جنگ داریم!
گاه این خاطرات مانند علاقهی هدایت به فرهنگ ایران باستان، از سوی خود نویسنده تجربه نمیشود، ذهنی بوده و حتی ریشه در ناخودآگاه جمعی دارد. از آنجا که پیش و حتی پس از مشروطه، تاریخ و فضای اجتماعی ایران سرشار بوده است از حوادث تیره، بخشی از نویسندگان ایرانی، گرویدن به این خاطرات کهن را راهی برای ریشهیابی و رهایی دانستند؛ از همین روست نمایشنامههای هدایت یا تحقیقاتش. جالب اینکه دولتمردان، البته به سبب توجیه جایگاه خود و ساختار عمودی هرم قدرت (خدا، شاه، میهن) به این موضوع دامن میزدهاند؛ با تعویض تاریخ هجری و حالیا با پیشنهاد بازگشت به شکوه دوران صفوی. در دورههای مختلف، حاکمان از انواع نوستالژی مستتر در دل و ذهنِ مردمانِ اسطورهزده سود جستهاند.
گاه برخی از داستانها به خاطرات سیاسی معاصر پرداختهاند. پس از گذشت هر دورهای و تجربهی شکست در دورهی جدید، نویسندگان در سوگِ از دسترفتنِ بخشی تحققیافته از آرمانهای خود بودهاند: امضای مشروطه، ملیشدن نفت، شکوفایی هنر در دههی چهل، و…. به قول اخوان: «امروز بد و از آن بتر فردامان/ چون عاقبت یزید شد دنیامان». این بخش از خاطرات را حتی به وقایع خارجی نیز تعمیم دادهاند؛ چون بر جامعهی روشنفکری موثر بودهاند، به تجربههای روشنفکران ما بدل گشتهاند: بهار پراگ، کمون پاریس، استقلال هند، دولت مستعجل سالوادور آلنده و بسیاری دیگر. این اتفاقات به «خاطرات انترناسیونالیستی» مبدل شدهاند. تفاوت این نوع از خاطرات با دیگر خاطرات در این است که چون «آرمان» در دلِ آن نهفته است، اعتقاد به تکرارشان، در هیئتی بهروزشده، هنوزاهنوز هست. چرا که آرمان، خروس قندی نیست که بگوییم: «هی، یادش به خیر!» تا انسان هست، آرمان هست.
میتوان زخم خاطرات را مرور کرد، به قول قدما «چراغ راه آینده» ساخت اما نباید ماتم گرفت، باید به اکنون و آتیه اندیشید. اگر آن خاطرات را مینویسیم، به امروز و فردای خوانندهی امروز و فردا پیوند بزنیم، تا او مسئلههای اکنون و آتیهی خود را ادامهی آن خاطرات بداند. حتی برای رهایی از آن، میتوان آن را نوشت. کنفوسیوس میگوید: «اگر خاطرات خود را شرح دهی یا بنویسی، چیزی از آنها باقی نمیماند، پاک میشوند.» داستانهایی با زمینهی خاطرات را در ادبیات معاصر ما بسیار نوشتهاند، از جمله: رسول پرویزی، جعفر شهری، پرویز دوایی، گلی ترقی، بهنام دیانی و…
میزگرد این شماره به تلاقی دو کلمهی خاطره و زمان میپردازد در قالبهایی چون داستان و رمان. سعی بر این بوده است که میهمانان بنا به علاقه و تخصص و آثارشان انتخاب شوند:
مهدی افشارنیک، روزنامهنگار و رماننویس که رمان «گود» او، به تلاقی دورههایی از تاریخ معاصر، دهههای ۳۰ تا ۶۰ پرداخته است.
محسن ملکی که بنا به مطالعات و مقالاتش، از زاویهی نظریه فلسفی و ادبی و پیوندارش با سیاست به مباحث مطرحشده میپردازد.
احسان نوروزی که با آثاری خلاقانه توانسته به نوعی از ادبیات روایی برسد که محل تلاقی سه نوعِ نوشتاریِ سفرنامه و تاریخ و رمان است.
و کیهان خانجانی بنا به کارش، تدریس داستان، برای مباحث ذکرشده به دنبال مصادیق است در ادبیات داستانی.