علیرضا ارواحی مخاطب میتواند در هر مستندی به نشانههایی معنا بدهد یا ندهد۲، این امر به میل مخاطب برای معناسازی برمیگردد۳؛ برخی مخاطبان در این تلاشاند تا برای مرگ به مانند هر نشانه معنایی بیابند و آن را در یک حیطهی معنایی و مفهومی قرار دهند، عدهای دیگر بر این باورند که مرگ از نشانهشدن میگریزد و پرسشیست که برای آن پاسخی نمیتوان داشت و خود پاسخ هر پرسشیست. اندکی نیز مرگ را تنها نشانهای میشمارند که همواره معنایی نمیتوان برای آن در نظر گرفت، این افراد در پیوند میان
بیشتر بخوانید
اشکان رسول زاده حقیقی تاریخ مخزن بیپایانی برای گرتهبرداری سینماست. دو فیلم از سه فیلمی که در این مرور اجمالی به آنها میپردازیم به از این منبع بهره بردهاند «ایستاده در غبار» به صورت مستقیمتر درقالب روایت زندگی یک شخصیت تاریخی و «امکان مینا» به صورتی ضمنیتر با بررسی یک موضوع تاریخی. من «من» اولین ساخته سهیل بیرقی داستان زنی کلاهبردار به نام آذر است. فیلمی بلندپروازانه که صاحبش را به راحتی از سایه به روی صحنه منتقل میکند. این فیلم جلوهای از قریحهای روشنی است که امیدوارم در آینده
بیشتر بخوانید
وحید مرتضوی مسافر» -دومین فیلم بلند کیارستمی پس از «تجربه»- چند روز از زندگی قاسم پسربچهی فقیر ملایری را به تصویر میکشد. قاسم دیوانهی فوتبال است و میخواهد به هر ترتیبی شده خودش را به تهران برساند تا بازی تیم محبوبش را در استادیوم تماشا کند. او اما مستاصل، برای تامین هزینهی سفر و پول بلیت مجبور است که راههای مختلفی را امتحان کند. در شاید مشهورترین سکانس فیلم، یک دوربین قدیمی عکاسی را در دست میگیرد تا از بچههای مدرسه اخاذی کند. دوربین خالی است اما او از
بیشتر بخوانید
نوید پورمحمدرضا در مستند «ده روی ده» (۲۰۰۴)، عباس کیارستمی پشت فرمان ماشین، مشغول رانندگی است -لوکیشن مورد علاقهاش، آنطور که خود میگوید- و به ما دربارهی شیوهی فیلمسازیاش درسهایی میدهد. او کار خود را با ساخت فیلمهایی دربارهی کودکان آغاز کرد، و بهترین کارش از میان آثار کوتاه اولیه، «به ترتیب یا بدون ترتیب؟» (۱۹۸۱) فرم یک کلاس درس را به خود میگیرد، آن هم درسی دوگانه: فیلم از یک سو میخواهد به ما بیاموزد که در ادارهی زندگی، نظم و ترتیب بهتر از «بدون ترتیب»بودن یا بینظمی است،
بیشتر بخوانید
ناصر زراعتی «خط و ربط» ضمیمه «پویه» (نشریه هنری کانونِ پرورشِ فکری کودکان و نوجوانان) بود، با صاحبامتیازی خانم لیلی امیرارجمند (مدیرعاملِ کانون) و مدیریتِ دوستِ نقاش (یادش گرامی!) پرویز کلانتری (مدیرِ مرکزِ آموزشِ هنرهای تجسمی) و سردبیری من که آن زمان، پس از رفتنِ دوستِ آهنگساز اسفندیار منفردزاده، مسئولیتِ اداره مرکزِ آموزشِ فیلمسازی را برعهده داشتم و در ضمن، در کتابخانهها، با دوربینهای هشت میلیمتری، به نوجوانانِ علاقهمند و مستعد، فیلمسازی آموزش میدادم و همزمان، برای «مرکزِ فیلمهای آموزشی» (که عباس کیارستمی مدیرِ آن بود) فیلمهای آموزشی/مستند میساختم و
بیشتر بخوانید
امید روحانی: یادداشتی به قصد توضیح: کامران شیردل, حتی اگر شاهد زندهی فضای هنری- فرهنگی ایران در فاصله میان دههی ۱۳۴۰ تا دست کم انقلاب نبود, حتی اگر ساماندهنده و نظمدهندهی مستند صنعتی در ایران نبود, حتی اگر در صنعت دوبلهی ایتالیا نبود, حتی اگر بنیانگذار و آغازگر مستند اجتماعی در ایران نبود, تنها با یک فیلم «اونشب که بارون اومد» نامش در تاریخ سینمای ایران ثبت میشد و حتی گزافه نیست اگر بگویم که نقشی مهم در نضج و گسترش یک بیان سینمایی در جهان داشت. او کشفنشدهترین فیلمساز
بیشتر بخوانید
همايون امامي دستيابي به متن نهايي اين نوشتار را مديون راهنماييهاي دوستان خوبم آقايان محمد تهامينژاد و پيروز کلانتري هستم که متن اوليه را به دقت خواندند و لغزشهاي آن را گوشزد کردند. با دوستي و احترام، اين نوشته به آنان تقديم شود. کامران شيردل از مستندسازان متقدم سينماي ايران است. از پيشگامان سينماي مستند؛ و بهعبارتي ديگر از بنيانگذاران اين گونه از سينماي ايران. اين که او چگونه به اين حرفه درآمد و موقعيت سينماي مستند ايران در آن زمان چگونه بود، بارها و بارها توسط اين قلم و
بیشتر بخوانید
عليرضا ارواحي اصلاً ميشود تصورش را کرد؟ همه دارند ديوانه ميشوند تا بفهمند که از آن دو نفر کدام يکي درست ميگويد. يعني روستازادهي گرگاني و يا مامور حفاظت خط. اينها مسائلي است که فقط در روستاي لاملنگ پيش ميآيد، روستايي خوشآبوهوا در هشت کيلومتري شهر گرگان با روستايياني مهماندوست. آن نوجوان دروغ ميگويد يا آن مرد؟ شق ديگري وجود ندارد. يکي از آن دو نفر دروغ ميگويد و بس. چون مسالهي آنها فداکاري بايد باشد. خب، بهتر است به ترتيب پيش برويم. باور کنيد که اينجانب دو ماه است
بیشتر بخوانید