سیمور چاتمن – ترجمه: شاپور بهیان :
تمایز دیرینی بین تعلیق و شگفتی وجود داشته است. این اصطلاحات به روشنی با مفاهیم اجزا و عناصر پیرنگ پیوند دارند. در یک فرهنگنامه اخیر اصطلاحات ادبی، تعریف زیر را درباره تعلیق میخوانیم.
تردید، که غالباً صفت تشویش است. تعلیق آمیزه غریبی از درد و لذت است. اکثر هنرهای بزرگ، بیشتر به تعلیق متکیاند تا به شگفتی. ما بهندرت آثاری را بازخوانی میکنیم که بر شگفتی بنا شدهاند؛ وقتی شگفتی برطرف شود، علاقه به خواندن هم از بین میرود. تعلیق معمولاً حاصل پیشآگاهی است- نشانههایی از آنچه رخ خواهد داد… تعلیق مرتبط است با آیرونی تراژیک. شخصیت تراژیک قدم به قدم به تقدیر محتومش نزدیک میشود و هرچند ممکن است نسبت به آن دچار شگفتی شود، اما این شگفتی به ما دست نخواهد داد، ما در حالت تعلیق قرار داشتیم زمانی که او به سوی تقدیرش پیش میرفت. در واقع اگر او ناگهان و دور از انتظار نجات مییافت (چنان که در مورد قهرمان ملودرام چنین اتفاقی میافتد) احساس میکردیم فریب خوردهایم.
در واقع، اگر ما از تقدیر محتوم شخصیت شگفتزده نشویم، چگونه میتوانیم از «تردید» سخن بگوییم؟ حداکثر باید تردیدی نسبی در کار باشد؛ پایان [هدف] قطعی است، همه آنچه دربارهاش تردید وجود دارد، وسایلاند (مثل گاوبازی، گاو باید سرانجام بمیرد. اما مسئله این است که چگونه میمیرد). بنابراین تشویش بازتاب تردید درباره نتیجه نیست، چون ما از همین حالا نتیجه را میدانیم. ما میدانیم چه اتفاقی دارد میافتد، اما نمیتوانیم از این موضوع با شخصیتهایی که نسبت به آنها احساس همدلی میکنیم، حرف بزنیم. به گفته یک کارگردان سینما که کل آثارش را بر مبنای این تاثیر بنا کرده است:
من هرگز از تکنیک «کار کی بود» استفاده نمیکنم. چون این تکنیک کارش سراپا شبههافکنی است که نتیجهاش پراکندگی تعلیق و از دسترفتن کانون توجه در آن است. این امکان وجود دارد که تنشی تحملناپذیر را در نمایش یا فیلم ایجاد کرد، که همه وقت مخاطبینش میدانند قاتل کیست و از همان اول کار میخواهند به بقیه شخصیتها اطلاع دهند که «مراقب این یارو باش. او قاتل است.» در اینجا شما شاهد تنشهایی واقعی و میلی مقاومتناپذیر هستید برای آنکه بدانید چه اتفاقی خواهد افتاد… به این دلیل من معتقدم که تا آنجا که ممکن است از همان آغاز مخاطب را از همه واقعیتها مطلع کنید.